خاطرات سفیر
خاطرات سفیر، نیلوفر شادمهری
سلام :)
برشی از کتاب ؛
استاد پرسید: سخنرانی هروه رو گوش کردی؟
گفتم: بله.
- بیست سال قبل توی یه کنفرانس یه سخنرانی داشتم. اون روز، بعد از تموم شدن حرفهای من همینقدر با شور و حرارت برای من دست زدن و تشوسقم کردن..
-خیلی خوبه.
- اما اون روز من دقیقا بر عکس حرفایی رو که امروز هروه زد، ثابت کرده بودم..
- ...
- بیست سال با تئوری هام کنفرانس دادم و برام دست زدن.. و امروز هروه خلاف اون حرفارو ثابت میکنه و براش همونقدر دست می زنن..
- ..
- «حضار» کارشون دست زدنه.. این تویی که باید بدونی زندگی ت رو داری وقف اثبات چی می کنی..
-..
- میفهمی دخترم؟ این مهم ترین درس زندگی من بود!
...
خانم نیلوفر شادمهری به عنوان دانشجوی ممتاز برای ادامه تحصیل در مقطع دکترای طراحی صنعتی به فرانسه میرن و این کتاب به نوعی سفرنامه جالبی از اتفاقات و داستانها و آدم هاییه که در این مدت باهاشون مواجه شدن. مباحث اعتقادی که بین دانشجوها با ادیان مختلف پیش میاد، فرهنگ فرانسه، مسئله حجابی که از زاویه جدیدی بهش نگاه میشه و در ابتدای داستان باعث میشه ایشون از طرف استاد راهنما ریجکت بشن و... صفخات اول برام خیلی جالب نبود شاید چون به دلیل تعاریف متعددی که راجع به کتاب شنیده بودم انتظار بیشتری داشتم اما ادامه دادم و الان در مجموع از وقتی که برایش گذاشتم کاملا راضی ام :) شاید محوری ترین موضوعی که جذبم کرد این بود که اگر واقعا به دنبال حق باشیم یا به قول نویسنده "انسان سلیم النفس" بالاخره یه جایی، یه جوری، یه کسی میشه یه دعوت نامه از طرف خدا که دستتو بزاری تو دستش.
پ ن : این کتاب قرار بود به کسی هدیه داده بشه اما توفیق اجباری شد که به خودم هدیه کنمش!