کتابدونی

کتابایی که خوندیم رو اینجا مختصر می کنیم و در موردش حرف می زنیم

کتابدونی

کتابایی که خوندیم رو اینجا مختصر می کنیم و در موردش حرف می زنیم

کتابدونی
ما ها نه نویسنده ایم و نه منتقد ادبی ولی به چیزهایی که می خونیم فکر می کنیم و در موردش حرف می زنیم. لذا نوشته های این وبلاگ لزوما درست نیست اما نتیجه فکرهای ماست. برداشت از مطالب آزاد اما با مسئولیت شرعی و حقوقی خواننده مطالب (نه نویسنده) است.
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۳ ب.ظ

دختر شینا

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب "دختر شینا" نوشته "بهناز ضرابی زاده" یا بهتر بگم "خاطره نگاری" خانم ضرابی زاده

راستش برخلاف موج بسیار زیادی که مبنی بر عالی بودن این کتاب بلند شده اصلا برام جالب نبود ، از اونجایی که کتابهای سبک داستانی و روایتگری کاملا سلیقه ایه نمیتونم انتقاد و یا جبهه گیری خاصی ازش بکنم.

کل داستان، از زبان همسر شهید ابراهیمی از ابتدای کودکی ، ازدواج و در نهایت شهادت سردار رو در بر میگیره، که بصورت بسیار رمانتیکی شروع و با تمام سختی ها و مشکلات این بانو بزرگوار ادامه و پایان پیدا میکنه.

پ.ن: زبان نگارش نویسنده رو دوست نداشتم

پ.ن: به دید یک رمان به کتاب نگاه نکنید چون رمان نیست.

پ.ن: اگه تو دوره ای هستین که حالات روحی خوبی ندارین سراغ این کتاب نرین

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۶
نسترن سعیدی فرد

نظرات (۲)

۱۱ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۳ احسان بدریکوهی
سلام
توضیحات کامنتتون بیشتر از توضیحات متن اصلی بود :)) و الان نسبتا موضوع کتاب رو بهتر فهمیدم. :) متشکرم
پاسخ:
سلام
خب شما گفتین توضیح بیشتر میخواین دیگه :)
خواهش میکنم
۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۷:۱۴ احسان بدریکوهی
سلام
الان این کتاب رو کشتید که شما :)))
من کلا از رمان خیلی لذت نمی برم ولی حداقل یکم بیشتر می نوشتید که مثلا چه ویژگی خاصی در داستان زندگی شون هست یا چی ها شده مثلا آدم sence بهتری پیدا کنه.
+
حیف شد پس، چون ما هم خریده بودیم ولی نخوندیم هنوز

پاسخ:
سلام
واقعا؟ خودم همچنین منظوری نداشتم شاید بعدا این کتاب باز بخونم خوشم بیاد :) (دارم رفوع میکنم)
قصه یه دختر پسر روستایی که پسر عاشق دختر میشه از فردای عروسی میره شهر دنبال کار انقلابی میشه برمیگرده :) در طول این زندگی صاحب ۵ بچه میشن یا بهتر بگم فقط حاج خانم میشه چون سردار که همیشه تو انقلاب بعدشم جنگه نکته داستان شکیبایی همسر شهیده که با وجود اینکه از این وضعیت اصلا راضی نیست (از جنگ و انقلاب بیزاره) ولی باز صبر میکنه و اینکه در نهایت خودشون هم به این نتیجه میرسه باید سردار بره جبهه و جاش اونجاست. 
و اینکه یاد میگیریم رو بچه هامون دو اسم نزاریم (این خودمم تایید میکنم چون تجربه دارم) شما در طول داستان با اسم صمد پیش میرید بعد هی رو جلد نگاه میکنی میگی مگه ننوشته سردار حاج ستار ابراهیمی بعد هی میری جلو آخرشم یهو ستار شهید میشه بعد میگه چی شد تازه میفهمی اسم برادر بزرگه تو شناسنامه صمد بود تو خونه ستار اسم شخصیت داستان تو شناسنامه ستار بوده تو خونه صمد، امیدوارم درست نوشته باشم :|
و اینگه اسم مادر همسر شهید شیرین جان بود ولی بچه اولشون با زبان کودکی ایشون "شینا" صدا کرد یبار دیگه تا آخر ایشون شینا صدا کردن
همین :))
میدونید نکته نداشت اصلا :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی